در این سرای بی بقا که از لحظه ای دیگر بی خبریم دل آزردن خطاست و امکان جبران نامعلوم.
چه افسوس های بی ثمری که همه روزه در حال تکرار است و انگار قرار نیست عبرتی باشد. عزیزی از دست رفته داریم که برای هیچ از خود راندیم و اکنون تمنای نگاهی که حاصل نخواهد شد. با اعتماد کامل بر آگاهی ناقص خود، دیگری را متهم کرده و بر کرسی حق نشستیم و اینک که زمان از دست رفته، زمزمه دریغ بر لب که ای کاش مجالی برای تاوان می بود، که نیست!
دستان گرم پدر و نگاه مهربان مادر که همانندش در دنیا نیست را قدر ندانستن چه می توان نامید؟
دل های شکسته چه دیر جوش خورد و اعتماد های سلب شده چه دور جلب شود.
19 مرداد 1395 /خنج
حامد بلاگ...برچسب : نویسنده : mseyedhamed95a بازدید : 46